تحریریه پارسینه| در طول تاریخ کم نبودند رهبرانی که از سر جنون و البته به مدد قدرت فن بیان، ثروت، شخصیت روحانی و کاریزماتیک باعث بدبختی و سیه روزی مریدان، پیروان و علاقه مندانشان شدند.مردمی که از سر شور و هیجان، اعتقادات افراطی و البته سمی، تحریف حقایق و ضعف مطالعات و دانش، مرید افراد دیوانه ای شدند که آنها را به آسانی به قتلگاه کشانده و زندگی بسیاری از آنها را نابود کردند.
می گویند زمانی که بستر فراهم باشد،یک نفر که خودش در تشخیص خوب و بد درمانده است، می تواند پیروانی بیابد، از آنها بله قربان گوی محض بسازد و در نهایت حتی جان آنها را به بازی بگیرد. ماجرای جیم جونز مثال خوبی است برای اینکه ببینیم چگونه یک نفر قادر است از خلاءهای فرهنگی و اجتماعی یک کشور استفاده کند، ظهور و بروز یابد و با جذب مردم به سخنانش، با جان آنها بازی کند.
جیم جونز رهبر یک فرقه مذهبی در ایالت ایندیانا با دادن وعده برابری «سیاه» و «سفید» عدهای از مردم را به دنبال خود کشید و در نهایت سرانجامی را برای آنها رقم زد که هرگز تاریخ قادر به فراموش کردنش نیست. هر چند در مقیاس کیفی و تظاهر و شهود اقدام او وحشتناک و ترسناک بود، اما در مقابل آنچه دیکتاتورها بر سر ملتها در طول تاریخ بشر آوردند عددی نیست، به این علت که رهبران جانی و دیکتاتور با نمایش آنچه کوشش می شود اثری از جنایات آنها باقی نماند، همواره آنچنان که باید و مستحق هستند مورد تقبیح عمومی قرار نگرفته اند. از جمله موسیلینی، رهبر کره شمالی، قذافی، صدام حسین، هیتلر و ......
شهرتی که جیمز دیوانه از مارتین لوترکینگ مشهور گرفت
در ویکی پدیا آمده: جیمز وارن جونز یا جیم جونزیک رهبر آیینی است که معتقد بود با درک اراده خداوند، کمونیسم نظم اجتماعی درستی است. او همچنین پیشوای روحانی عضو کلیسای مریدان مسیح بود و کشیش کلیسایی در شهر سانفرانسیسکو بود. او به خاطر ترتیب دادن، بنیانگذاری و رهبری جریانی موسوم به پیپلز تمپل (به معنی پرستشگاه مردم) که گرایشهای چپگرایانه رادیکال داشت، به شهرت مضاعف رسید.
جریان پیپلز تمپل به نظر برخی یک جریان با کیفیات آیین گونه است. جونز در ایالت ایندیانا به دنیا آمد و در کودکی تحت تأثیر کمونیسم بود و برگرفته و ملهم از این تأثیرات به برابری نژادی گرایش داشت. وی در سال 1977 برنده جایزه جهانی مارتین لوتر کینگ شد.
فهرست دیوانگیهای قرن بیستم فهرست بلند بالایی است و ماجرای خودکشی دستهجمعی اعضای فرقه جیمز جونز که در تابستان سال 1978 برمیگردد یکی از نمونههای مشهور آن است. نیمههای دهه 1960 با جمعی از همین مریدان به شمال کالیفرنیا رفت و پس از دورهای اقامت در یوکیا، سانفرانسیسکو را برای ماندن انتخاب کرد. آن زمان چند خبرنگار به شواهدی درباره جرایم و انحرافات او و تشکیلات فرقهاش دست پیدا کرده بودند و از این رو از سوی برخی رسانهها و با استناد به این شواهد به تخلفات مالی و آزار پیروانش و نیز بدرفتاری با کودکان متهم بود.
انتقادها روز به روز جدیتر و احتمال بررسی قضایی و قانونی کارهای او بیشتر میشد که تصمیم به ترک امریکا گرفت و گویان را برای اقامت برگزید. شمار زیادی از پیروانش را هم با وعده زندگی در آرمانشهری اشتراکی با خود به آنجا برد و در میان یکی از جنگلهای انبوه آن سرزمین اقامتگاهی ساخت که به نام خودش جونزتاون خوانده شد. اما زودتر از آنچه انتظار میرفت معلوم شد که همه وعدههایش دروغ بوده و بهشت زمینی موعد او سرابی بیش نیست.
به جز حلقه کوچکی از مردان مسلح چشم و گوش بسته که دورش را گرفته بودند، سایر اعضای فرقه را تمام روز به کارهای سخت مجبور میکرد و مثل برده از آنان کار میکشید. جلسات موعظههای «اخلاقی» او شبها تا دیروقت برپا بود، اما کسانی را که زبان به اعتراض میگشودند به سختی تنبیه میکرد و هیچ مخالفت و حتی انتقادی را نمیپذیرفت.
گذرنامههای پیروانش را از آنان گرفته و در جایی پنهان کرده بود و نامههایی را که آنان برای دوستان و اقوامشان میفرستادند سانسور میکرد. به همه مشکوک بود و همه را به خبرچینی ضد یکدیگر وادار میکرد.
زمانی که در آمریکا تبعیض نژادی بیداد میکرد. بستر فراهم بود برای فردی که پشت میکروفن شعار برابری سیاه و سفید را بدهد. چه موثرتر که آن فرد، رهبر یک فرقه مذهبی هم باشد. او به مردم وعده سرزمین موعود را داد و با سخنرانی در کلیسای خودش (موسوم به معبد مردم) و همین طور در کالیفرنیا تعداد زیادی از مردم را دور خود جمع کرد و حتی در یکی از سخنرانی هایش چنین گفت:"اگر وجود خدا را در من ببینید اشکالی ندارد! "
او کم کم گفت آمریکا دیگر جای ماندن ما نیست و ما باید به سرزمین موعودی مهاجرت کنیم که نه دغدغهی مالی داشته باشیم و نه از بمب اتمی بترسیم. بالاخره یک روز هم همه را به دور خود جمع کرد و فرمان هجرت داد، هجرت به عمق جنگلهای گویانا (کشوری کوچک در امریکای جنوبی). در آنجا شهر رویاهای خود و یا همان سرزمین موعود را ساخت و نامش را "جونز تاون" گذاشت و بر ارسال تصاویر ویدیویی از این شهر به آمریکا، مردم بیشتری را به سمت خود و آن شهر جذب کرد.
هنوز ده الی یازده ماه از ساخته شدن شهر نگذشته بود که گزارشهایی از "جونز تاون" به آمریکا رسید مبنی بر اینکه کسانی که قصد خروج از شهر را دارند، علاوه بر این که اجازه این کار را دریافت نمیکنند، بلکه شکنجه هم میشوند و در ادامه این گزارش ها، بستگان کسانی که به گویانا رفته بودند، دست به دامن مقامات سیاسی آمریکا شدند.
بعد از این تقاضاهای دسته جمعی، دولت آمریکا یک سناتور به نام "رایان" به همراه تعدادی از خبرنگاران را به "جونز تاون" فرستاد. رایان پس از کمی تحقیق، پشت میکروفن قرار میگیرد و میگوید مردم اینجا میگویند: «این تجربه، بهترین اتفاق عمرشان است...» و بعد از مدتی به همراه خبرنگارها آنجا را ترک میکند.
ولی وقتی رایان و خبرنگارها برای بار دوم به آنجا میروند، ماجرا جور دیگری رقم میخورد. چند نفر یادداشتهایی را به خبرنگارها میرسانند که ما آرزوی فرار داریم، ولی نمیگذارند ما از اینجا فرار کنیم؛ و اینبار وقتی سناتور و خبرنگارها میخواهند سوار هواپیما شوند، به رگبار بسته میشوند.گزارشها از درگیری بین او و گروه مسلح محافظان سرخ جونز خبر میدادند.
جونز همه کسانی که در جونزتاون حضور داشتند در میدان اصلی آنجا جمع کرد و در آخرین سخنرانیاش از آنان خواست برای رسیدن به رستگاری با او همراه شوند.
جونز که میدانست غیبت سناتور و خبرنگاران کشته شده، می تواند باعث یورش نیروهای پلیس و ارتش آمریکا به آرمانشهر آنها شود، سی دقیقه بعد از این واقعه، بله قربان گوهای نادانش را جمع کرد و اینچنین گفت: «با شرافت بمیرید. زندگی تان را با شرافت از دست بدهید. آن را با اشک و عذاب از دست ندهید... مرگ خیلی بهتر از ده روز زنده ماندن در این دنیاست... اول کودکان و بعد خودتان سیانور بخورید تا با هم بمیریم...».
جونز متعاقباً اقدام به خودکشی دست جمعی به همراه 918 نفر از پیروان خود در جونز تاون میکند. این خودکشی دستهجمعی به وسیله ماده سمی سیانور و ترکیباتی از آن انجام شد که برای کودکان از طعم دهندههای شیرین کننده و طعمهای دلخواه برای دیگران استفاده شده بود.در جریان این خودکشی دسته جمعی و عمومی نزدیک به 300 کودک جان خود را از دست دادند که تقریباً همگی به وسیله نوشابه با طعم فلیورآید (Flavor Aid) که یک نوشابه غیر گازدار است و ترکیب آن با سم سیانور انجام پذیرفت.
گفته میشود ابتدا بچهها را با آبمیوه آلوده به زهر، مسموم کردند و کشتند و بعد نوبت به بزرگسالان رسید. اقلیتی به میل خود خودکشی کردند و اکثریتی از آنان به زور اسلحه و تهدید مجبور به این کار شدند. دیوانگی آن شب جونز بیشتر از 900 قربانی گرفت. صبح فردا که مقامات گویان از راه رسیدند کار از کار گذشته و بزرگترین خودکشی دستهجمعی قرن بیستم به پایان رسیده بود.
یکی دو ساعت بعد، از شهر رویاهای جونز، فقط چند صد جنازه باقی مانده بود و بزرگترین خودکشی دسته جمعی تاریخ به وقوع پیوسته بود.تصاویر کشته شدگان که کنار هم روی زمین افتادهاند، مادرانی که کودکان خود را در آغوش دارند، زن و شوهرهایی که یکدیگر را در آغوش گرفتهاند و صدای جیغهای ترسان آنها قبل از خودکشی که مثل همه سخنرانیهای جیم جونز ضبط شدهاست.
0 دیدگاه