دیکتاتورها کسانی هستند که عمدتا، جنگطلب، کودتاچی و تمامیتخواه بودند و حداقل در طول حکومت خود یکبار قصد فتح کشور دیگری را داشتهاند. دستور زندان، تبعید، شکنجه، آزار جنسی و در نهایت قتلهای فجیع، ویژگی مشترک همه آنهاست.
در طول تاریخ، دیکتاتورهای زیادی بر جوامع انسانی حکمرانی کردهاند. آنها به مردم خود ظلم کردهاند، افسانهها سراییده و جریان اطلاعات را محدود نگه داشتهاند. اما راز حکومت طولانی دیکتاتورها چیست؟
بهنوش خرمروز می گوید: شاید برای بسیاری، درک تصاویر زنان و حتی مردان کره شمالی که پس از شنیدن خبر مرگ کیم جونگ ایل، به سختی اشک میریختند، ساده و قابل باور نباشد؛
اما برای مردمی که در کشوری زندگی میکنند که از آنها انتظار میرود همیشه اطاعت کنند و به گفته متخصصین، بخش بزرگی از اجتماع به این دلیل از حاکم خود پیروی میکنند که نفع اکثریتشان در این است، شاید چنین اشک ریختن بیقرارانهای، زیاد تعجبآور نباشد.
در طول تاریخ، دیکتاتورهای زیادی بر جوامع مختلف حکمرانی کردهاند. اما سوال اینجاست که افرادی مانند هیتلر، استالین یا صدام حسین چهطور میتوانستند به حکومت بر مردم ادامه دهند و بر سر قدرت باقی بمانند؟
در طول تاریخ همواره انسانهای زیادی مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند. در اغلب موارد، افرادی بی رحم و ظالم در کشورهای مختلف به قدرت رسیده و مردم زیادی را مورد ستم قرار داده اند. برخی از آنها به قدری مشهور شدند که برای همیشه در تاریخ خواهند ماند.
از جمله این افراد میتوان به هیتلر و استالین اشاره نمود. اقدامات وحشیانه آنها هیچ گاه از ذهن بشریت پاک نخواهد شد و آنها هرگز بخشیده نمیشوند. اما دیکتاتورهایی نیز وجود دارند که علی رغم مرتکب شدن جنایات زیاد، کمتر کسی آنها را میشناسد.
ما در این مقاله قصد داریم تعدادی دیکتاتور بی رحم که کمتر شناخته شده اند را به شما معرفی کنیم. تا پایان همراه ما باشید و به تماشای تصاویر بنشینید.
فرانسیسکو سولانو لوپز (پاراگوئه، 1870-1862)
فرانسیسکو سولانو لوپز رئیس جمهور و رهبر ارتش پاراگوئه، با دخالت در جنگ داخلی اروگوئه در اواسط دهه 1860 میلادی، خشم کشورهای برزیل و آرژانتین را برانگیخت؛ هر چند که او سالها بعد از مرگش مورد احترام قرار گرفت. پس از آن که جنگ خاتمه یافت، برزیل، آرژانتین و جناح پیروز در اروگوئه، برای تصاحب نیمی از خاک پاراگوئه به طور مخفیانه نقشه کشیدند.
لوپز پیشنهاد صلح آنها را رد کرد. بعد از آن یک درگیری ویرانگر شکل گرفت و او علاوه بر استفاده از کودکان به عنوان سرباز، هزاران نفر از فرماندهان (از جمله برادرش) را اعدام کرد. سرزمینهای زیادی از دست رفت و آرژانتین هشت سال این کشور را اشغال نمود.
در سال 1870 هنگامی که لوپز در جنگ کشته شد، جمعیت پاراگوئه از 525،000 نفر به 221،000 نفر کاهش یافته بود و تنها 29،000 مرد بالای 15 سال زنده ماندند.
یوزف تیسو (اسلواکی، 1945-1939)
کشیش کاتولیک که حکومت فاشیست اسلواکی را رهبری میکرد، تقریبا در تمامی جنگ جهانی دوم یکی از متحدان رژیم نازی آلمان به شمار میرفت و از آن تبعیت مینمود. با وجود آن که رفتارهای وی کمی معتدلتر از حکام نازی بود، اما تیسو بعد از تظاهرات ضد فاشیستی در سال 1944، سرکوبی وحشیانه را انجام داد. او همچنین جمعیت زیادی از یهودیان این کشور را به اردوگاههای کار اجباری نازیها فرستاد.
در آن زمان، جمعیت یهودیان اسلواکی به 88،000 نفر میرسید، اما 5،000 نفر از آنها این سرزمین را ترک کردند.
دوم استوجِی (مجارستان، 1944)
میکلوش هورتی رئیس جمهور وقت این کشور، از متحدان آلمان نازی به شمار میرفت و قصد داشت با کمک آدولف هیتلر، سرزمینهایی که در جنگ جهانی اول از دست داده را باز گرداند. او سعی داشت خودش را از جنگ آلمان که در سال 1944 آغاز شد، کنار بکشد و مسیر مستقلی را در پیش بگیرد و به همین دلیل، از فرستادن یهودیان به این کشور امتناع کرد؛ بنابراین نازیها دست به کار شدند و «دوم استوجِی» را به عنوان رهبر گرجستان در نظر گرفتند؛ آن هم در شرایطی که هورتی همچنان از نظر قانونی رئیس جمهور بود. در طول شش ماه نخست وزیری هورتی، بیش از 440،000 یهودی از این کشور اخراج شده و به سمت کمپها فرستاده شدند. وی که قبلا به عنوان سفیر مجارستان در آلمان فعالیت مینمود، توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد و در سال 1956 اعدام گشت.
آنتی پاولیچ (کرواسی، 1945-1941)
آنتی پاولیچ در سرزمینهایی زندگی میکرد که بعدها به نام یوگوسلاوی شناخته شد. بعد از آن که پادشاه این کشور در سال 1929 خود را دیکتاتور خواند، پاولیج یک جنبش افراطی ملی با نام «Ustaše» به راه انداخت.
این جنبش قصد داشت حکومت مستقلی به نام کرواسی به راه بیاندازد و برای دست یابی به این هدف، گاهی اوقات به تروریسم نیز متوسل شد. سرانجام آنها در سال 1934 شاه الکساندر را ترور کردند. بعد از آن که کشورهای گروه «متحدین» بیشتر مناطق یوگوسلاوی را به اشغال خود درآوردند، پاولیچ کنترل ایالت مستقل کرواسی را به دست گرفت.
این سرزمین تحت سلطه همان حزبی که درباره اش صحبت نمودیم قرار داشت، اما عملا سیاستها ایتالیای فاشیست و آلمان نازی را اجرا میکرد. وی در دوران حکومت خود، ارتودکسهای صرب، یهودیها و کولیها را مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد از آن که آلمان در سال 1945 شکست خورد، او پنهان شد و به آرژانتین گریخت. پاولیچ در سال 1959 میلادی در کشور اسپانیا درگذشت.
ماتیاش راکوشی (مجارستان، 1956-1945)
او پس از تحکیم قدرت سیاسی خود در سال 1945، رهبر حکومت کمونیست مجارستان شد. وی همواره به عنوان «بهترین شاگرد استالین» نام برده میشد و نصب و سازمان دهی رژیم سرکوب گر متحد شوروی را بر عهده داشت.
بعد از آن که استالین در سال 1954 درگذشت، شوروی بیان داشت که حکومت او بسیار وحشیانه بوده است. شوروی به آقای راکوشی گفته بود در صورتی که از رقابت برای مقام نخست وزیری کناره گیری کند، میتواند همچنان به عنوان دبیر کل حزب کمونیست فعالیتش را ادامه دهد.
مسکو سرانجام تصمیم گرفت که وی را در سال 1945 از قدرت کنار بزند تا به این شکل از ماشال تیتو رهبر یوگوسلاوی دلجویی کرده باشد.
کولوگین چویبالسان (مغولستان، 1930-1952)
وی بعد از چند بار ملاقات با استالین، تصمیم گرفت سیاستها و روشهای شوروی را در کشورش پیاده کند. چویبالسان حکومتی دیکتاتوری پدید آورد، مخالفان را سرکوب کرد و دهها هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. او در سال 1930 میلادی، مسئولان در حزب، دولت و سازمانهای مختلف اجتماعی را به قتل رساند. افسران و روشنفکران نیز جان سالم به در نبردند.
در سال 1951 او به خاطر درمان سرطان کلیه، به مسکو سفر کرد و یک سال بعد نیز درگذشت.
انور خوجه (آلبانی، 1985-1944)
دیکتاتور کمونیست آلبانی قبل از آن که کشورش را با سیاستهای ویرانگر به سرزمینی مستقل همانند کره شمالی امروزی تبدیل کند، هم با شوروی و هم با چین مخالف بود. او در طول چهار دهه حکمرانی، دین را ممنوع کرد و دستور ساخت هزاران سنگر را صادر نمود. به علاوه، خوجه ساختمانهای عمومی غیر عادی زیادی ساخت و چندین بار حلقه درونی حکومت خود را پاک سازی کرد. او تمام روابط دیپلماتیک آلبانی را قطع نمود.
خوجه رفتار و منِشی شبیه به استالین داشت و جامعهای کاملا بسته پدید آورد که تاب شنیدن نظرات مخالف را نداشت. بیش از 200،000 نفر در دوران فرمان روایی وی، به علت جرایم سیاسی مختلف راهی زندان شدند؛ نزدیک به 7 درصد کل جمعیت این کشور.
لی دون (ویتنام، 1986-1960)
اگرچه وی هیچ گاه به عنوان رئیس دولت ویتنام شناخته نشد، اما او 20 سال به عنوان تصمیم گیری قاطع و با گرایشات کمونیستی کشورش را اداره کرد. بعد از حمله موفقیت آمیز ویتنام جنوبی به بخش شمالی، دون تصفیه حکومت ضد کمونیستی جنوب را آغاز کرد که طی آن، بیش از 2 میلیون نفر زندانی شدند و 800 هزار ویتنامی نیز توسط قایق از کشور فرار کردند.
در این حکم رانی، ویتنام تلاش کرد اقتصاد متمرکز شکست خورده اش را آغاز کند، اما نسلهای بعدی کاری خلاف این مسئله را انجام دادند.
یان اسمیت (رودزیا، 1979-1964)
یکی از بحث برانگیزترین چهرهها در تاریخ استعماری آفریقا، یان اسمیت خلبانِ جنگ جهانی دوم بود که در سال 1965رودزیا (زیمباوه کنونی) را از امپراتوری انگلستان جدا کرد.
وی قصد داشت حکومت سفید پوستان را در یک مستعمره سیاه پیاده کند. او به عنوان نخست وزیر کشور مستقل رودزیا، حکومتی آپارتاید را راه اندازی کرد و قصد داشت از طریق حاکمیتی سفید، نژادها را جداسازی و کنترل نماید. با وجود آن که سفیدها کمتر از 4 درصد جمعیت این سرزمین را تشکیل میدادند، کشور رودزیا علی رغم جنگ داخلی و محدودیتهای بین الملی، توانست 15 سال دوام بیاورد.
وی شریک شدن قدرت با فردی دیگر را پذیرفت و از آن به بعد (1980)، رابرت موگابه به عنوان نخست وزیر فعالیتش را آغاز کرد. اگرچه او به خاطر قبول تقسیم قدرت مورد تحسین قرار میگیرد، اما اسمیت همچنان به خاطر یک دهه حکومت ظالمانه با انتقاداتی مواجه است.
رامفیس تروخیلو (جمهوری دومینیکن، میتا اکتبر 1961)
رافائل تروخیلو پدر او، به مدت 30 سال بر جمهوری دومینیکن حکومت کرد. وی تنها چند ماه توانست فرمان روایی دیکتاتوری خود را برپا کند، اما از همین مدت کم برای برخورد شدید و انتقام از کسانی که وی گمان میکرد در قتل پدرش نقش داشتند، استفاده نمود.
هنگامی که رامفیس در سال 1961 به کشور اسپانیا تبعید شد، تابوت پدرش را نیز با خود برد. وی 4 میلیون دلار پول و جواهر نیز همراه خود داشت.
میشل میکومبرو (بروندی، 1976- 1966)
کاپیتان ارتش و وزیر دفاع این کشور، هنگام انجام عملیات کودتا و رسیدن به مقام نخست وزیری، تنها 26 سال داشت. از سال 1962 که بروندی از بلژیک استقلال یافت، دو تن از همتایان قبلی وی به قتل رسیده بودند. او به سرعت سلطنت بروندی را لغو کرد و پادشاه 19 ساله را تبعید نمود.
میکومبرو همراه با ارتش و دولت، گروهی را پدید آورد و تنشها میان گروه نژادی هوتو را افزایش داد. دولت وی در سال 1972 قیام کرد و بیش از 150 تا 300 هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. با وجود آن که او در سال 1976 توسط یک کودتا سرنگون شد، سرزمین مذکور به دو بخش تقسیم گشت و جنگ داخلی از سال 1993 تا 2005 ادامه یافت.
یحیی خان (پاکستان، 1971-1969)
ژنرال پاکستانی و کهنه سرباز ارتش انگلستان، در سال 1969 دولت را منحل کرد و حکومت نظامی برپا نمود. وی دو سال بعد قدرتش را از دست داد و شرق پاکستان به دولت مستقل بنگلادش تبدیل شد. به علاوه این کشور نبرد دیگری را نیز به هند باخت. در همین حال، خان در کشتار جمعی نیم میلیون بنگلادشی و دیگر اقلیتها در هند دست داشت.
او در سال 1971 به ارتش دستور داد که به سمت شرق کشور بروند و مخالفان را سرکوب کنند. این عملیات، روشن فکران و مدعیان بنگالی را هدف قرار داد و باعث شد که 10 میلیون پناهنده به خاطر جنگ داخلی راهی هند شوند. سال بعد بنگلادش رسما از پاکستان جدا شد.
در ملاقاتهایی که در فوریه سال 1971 صورت گرفت، شنیده شد که خان از کشتن 3 میلیون نفر صحبت میکند. تا پایان سال، هزاران هزار نفر جانشان را از دست دادند و سپس خان به جای دیگری تبعید شد. او در سال 1980 درگذشت.
کارلوس مانوئل آرانا اوسوریو (گواتمالا، 1974-1970)
او یکی از چند نظامی بود که در این کشور به قدرت رسیده بودند. او در زمان دولت خود تلاش کرد شورشیان را به زانو درآورد. وی دانشجویان، گروههای کارگری و رقبای سیاسی خود را مورد آزار و اذیت قرار داد. در دوران قدرت نمایی وی، بیش از 20 هزار نفر کشته شده و یا ناپدید گشتند. گواتمالا تا سال 1986 از روسای جمهور نظامی بهره میبرد، اما جنگ داخلی تا سال 1996 به طول انجامید.
خورخه رافائل ویدلا (آرژانتین، 1981-1976)
او در سال 1976 توسط کودتا قدرت را به دست گرفت. در آن زمان، دولت دچار فساد بود و اقتصاد نیز حال و روز چندان خوبی نداشت و توسط حملات چریکها نیز تهدید میشد. بسیاری از مردم به ویلدا امید داشتند و گمان میکردند که او به خشونتها پایان خواهد داد. او سعی کرد با آزاد سازی بازار، اقتصاد را بهبود ببخشد و از نظر مدیریتی نیز موفق بود. اگرچه وی دادگاهها را بست و قدرت قانون گذاری را به کمیسیونهای نظامی واگذار کرد.
دولت او جنگی ننگین به راه انداخت که طی آن هزاران نفر به جرم خرابکاری ربوده شده و به قتل رسیدند. روشن فکران، معلمان و روزنامه نگاران، از جمله آنها بودند. بر اساس آمارهای رسمی، 9 هزار نفر در حکومت ویدلا کشته شدند، اما برخی منابع این تعداد را 15 تا 30 هزار نفر تخمین میزنند.
فرانسیسکو ماسیاس انگوئما (گینه استوایی، 1979-1968)
نخستین رئیس جمهور گینه استوایی، فردی بدبین بود که بسیاری از ذخایر و گنجینههای ملی را در زیر تخت خود نگهداری میکرد. او بیش از 300 هزار نفر را تبعید کرد و به قتل رساند. نفرت انگوئما از مقاطع تحصیلی باعث شد که او با پل پوت رهبر سابق کامبوج مقایسه شود. برنامه کار اجباری گسترده، ظلم و ستمی تاریخی را به وجود آورد.
تئودور اوبیانگ از بستگان نزدیک او، در سال 1979 با کودتا وی را از کار برکنار کرد.
تئودور اوبیانگ (گینه استوایی، 1979 تا به حال)
بعد از آن که در سال 1995 نفت در این سرزمین کشف شد، به نظر میرسید ثروت اوبیانگ بی پایان شده باشد. با وجود آن که کشور در وضعیت خوبی قرار نداشت و در بسیاری از شاخصها رتبه پایینی کسب کرده بود، این پولها تنها زمینه ساز شکل گیری یکی از سرکوب گرترین رژیمهای جهان شد. دولت وی مخالفان خود را شکنجه میکرد و بسیاری از آزادیهای سیاسی را صلب نموده بود.
در همان زمان اوبیانگ تلاش کرد که شهر مالابو را به منطقهای توریستی تبدیل کند و گینه استوایی را به عنوان قدرت سیاسی و اقتصادی نوظهور در قاره آفریقا، به جهانیان بشناساند.
محمد زیاد باره (سومالی، 1991- 1969)
دیکتاتور نظامی و سوسیالیست سومالی، اشتباهی استراتژیک مرتکب شد و در سال 1977 به منطقه اوگادن که اکثرا اتوپیایی بودند، حمله کرد. این کار باعث شد که شوروی دیگر از چنین حکومتی حمایت نکند و به جای آن از رژیم کمونیست در حال شکل گیری این کشور پشتیبانی نماید. بعد از شکست در جنگ، او 13 سال دیگر به فرمان روایی خود ادامه داد.
وحشتناکترین میراث او، جنگ داخلی در سال 1991 بود که باعث شد کشور برای دو دهه دچار هرج و مرج شود.
رادوان کاراجیچ (جمهوری صرب بوسنی، 1996-1992)
بعد از فروپاشی یوگوسلاوی، او در سال 1992 خودش را رئیس صربهای بوسنی نامید. وی کمپینی برای پاکسازی مسلمانان این کشور به راه انداخت و یکی از فجیعترین دوران ضد حقوق بشری در قاره اروپا را رقم زد. سربازان او تنها در سه روز بیش از 8 هزار مسلمان را قتل عام کردند. کاراجیچ بعد از پایان چنگ داخلی، متواری شد و سرانجام در سال 2008 به دام افتاد.
وی به جرم جنایت علیه بشریت به دادگاه لاهه رفت و در آن جا محکوم گشت.
تئودور سیندیکابوابو (روآندا، آوریل تا جولای 1994)
وی که مسئول نسل کشی در کشور روآنداست، در این پروژه از افسران تندرو و مقامات رسمی مانند تئونست باگوسورا استفاده کرد. هنگامی که هواپیمای رئیس جمهور وقت در 6 آوریل سال 1994 سقوط نمود، معماران نسل کشی وی را به عنوان رئیس دولت برگزیدند. متخصص اطفال سابق، رئیس دولتی شد که 800 هزار نفر را به کام مرگ فرستاده بود.
وی نه تنها تلاشی برای پایان دادن به خونریزیها انجام نداد، بلکه افسران را تشویق کرد و به آنها قول داد که نظامیان و کمکهای بیشتری در اختیار آنها قرار خواهد داد. بعد از آن که پل کاگامه رئیس جمهوری فعلی به این کشور حمله کرد، سیندیکابوابو به زئیر کشور همسایه گریخت. او در سال 1998 درگذشت.
تان اشوه (میانمار، 2011-1992)
او رهبر نظامیان برمه بود و به علت نقض حقوق بشر، توسط کشورهای غربی مورد انتقاد قرار گرفت و تحریم شد. در دوران حکومت وی، بیش از 1 میلیون نفر به کمپهای مختلف اعزام شدند. هیچ کس حق آزادانه صحبت کردن در این کشور را نداشت. حتی در اختیار داشتن رایانه و فکس نیز در برمه ممنوع بود. به علاوه، هر کسی که با خبرنگاران خارجی صحبت میکرد، شکنجه شده و راهی زندان میشد.
با وجود آن که وی در سال 2011 از قدرت کنار گذاشته شد، اما گزارشها همچنان از ایفای نقش او در حکومت حکایت دارند. اشوه اخیرا از «آنگ سان سوچی» حمایت کرده و او را رهبر آینده کشور دانسته است. این سخنان در حالی مطرح میشود که وی در دوران فرمان روایی، خانم سوچی را بازداشت خانگی کرده بود.
ایسایاس آفورکی (اریتره، 1991 تا به حال)
اریتره در سال 1991 رسما از کشور اتیوپی جدا شد و استقلال خود را اعلام کرد. وی که در این کار نقش بسزایی داشت، یکی از دیکتاتور مابانهترین حکومتهای جهان را برپا نمود. دولت وی شبکهای عظیم از زندانهای مخفی پدید آورد و شهروندان این کشور را به خدمت نظامی نامحدود گماشت. ظلم و ستم به حدی رسید که 380 هزار نفر از این سرزمین فرار کردند و جمعیت اریتره به کمتر از 7 میلیون کاهش یافت.
سیاستهای خارجی او نیز مشکل ساز بود. در سال 1998، اختلاف با اتیوپی بر سر علامت گذاری مرزی باعث شد که آخرین جنگ تمام عیار قرن بیستم شکل بگیرد؛ نبردی که طی آن 100 هزار نفر جان خود را از دست دادند.
اریتره به خاطر حمایت از شبه نظامیان الشباب در جنگ سومالی، تحت تحریمهای سازمان ملل قرار دارد.
یحیی جامع (گامبیا، 1996 تا به حال)
او یکی از ترسناکترین و زورگوترین رژیمهای جهان را ساخته است. وی از بازداشتهای خودسرانه و شکنجه برای کنترل اوضاع استفاده میکند. مردمان این سرزمین در حال فرار از کشورشان هستند. با وجود آن که جمعیت گامبیا تنها 1.8 میلیون نفر است، این کشور جزء 10 سرزمین نخستی است که مردمش تلاش میکنند خودشان را از دریای مدیترانه به اروپا برسانند.
0 دیدگاه